معنی تکلیف مدرسه

حل جدول

فارسی به انگلیسی

لغت نامه دهخدا

تکلیف

تکلیف. [ت َ] (ع مص) چیزی از کسی درخواستن که در آن رنج بود. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). چیزی از کسی خواستن که او را از آن رنج رسد. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). زیاده از اندازه ٔ طاقت کار فرمودن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از غیاث اللغات). کسی را در رنج انداختن. (غیاث اللغات). ارتکاب هر کاری که فوق طاقت باشد. (ناظم الاطباء). الزام الکلفه علی المخاطب. (تعریفات جرجانی). فزون از توان کار فرمودن کسی را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
مرا چون خرد بند تکلیف سازد
ز بند خرد در هوا می گریزم.
خاقانی.
اگر در تقویم او زیادت تکلفی و تکلیفی رود بشکند و باطل گردد. (سندبادنامه ص 46). دست از ارهاق و تکلیف او بداشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 360). || (اِ) امر و نهی خدای مر بنده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). حق و فرض و کاری که باید بجای آورده شود و واجب بود. ج، تکالیف. (ناظم الاطباء):
زانکه محسوس است ما را اختیار
خوب می آید بر او تکلیف کار.
مولوی.
|| زحمت و سختی و دشواری و تصدیع و رنج و عذاب و اذیت و ستم و کار پرمشقت. (ناظم الاطباء). || فارسیان بمعنی مطلق کار فرمودن با لفظ کردن، استعمال نمایند پس تکلیفات شرعیه بنا بر مشهور از این قسم باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). وظیفه. دستور. فرمان:
تکلیف تو به هر که در ایام گل کند
خونش بخاک ریز که از اهل بدعت است.
صائب (از آنندراج).


مدرسه

مدرسه. [م َ رَ / رِ س َ / س ِ] (ع اِ) آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون.
- مدرسه ٔ ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دوره ٔآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان.
- مدرسه ٔ دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینه ٔ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه ٔ غیر دولتی و مدرسه ٔ ملی.
- مدرسه ٔ راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دوره ٔ پنج ساله ٔ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دوره ٔ اوّل دبیرستانهاست.
- مدرسه ٔ عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دوره ٔ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه.
- مدرسه ٔ غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ٔ ملّی شود.
- مدرسه ٔ متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دوره ٔ راهنمائی) و مدرسه ٔ عالی است و دوره ٔ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند.
- مدرسه ٔملی، مدرسه ای که هزینه ٔ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه ٔ غیرانتفاعی.

فارسی به عربی

مدرسه

اکادیمیه، مدرسه


تکلیف

فرض، مهمه، واجب

مترادف و متضاد زبان فارسی

تکلیف

رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق‌العاده، اصرار، تاکید، مصادره، به‌رنج افکندن، به گردن‌گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن

فارسی به ترکی

تکلیف

ödev, ev ödevi

تعبیر خواب

مدرسه

مدرسه: پیری عاقبت به خیر
مدرسه پر از شاگرد: مشکلات
جزو شاگردان بودن: رنج و زحمت - لوک اویتنهاو

خواب دوران مدرسه: ۱- بردانش شما اضافه میشود ۲- شروع یک دوره خوب
در یک مدرسه تدریس می کنید: سادگی و پاکدلی شما باعث خوشبختی می شود
بچه ها به مدرسه می روند: برای موفقیت باید میانه رو و متواضع باشید
در یک مدرسه هستید: نارضایتی و ناکامی در کارها - کتاب سرزمین رویاها

فرهنگ معین

تکلیف

(مص م.) به رنج افکندن، بار کردن، (اِ.) وظیفه ای که باید انجام داد. [خوانش: (تَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

تکلیف

کاری دشوار به عهدۀ کسی گذاشتن، فرمان به کاری سخت و پرمشقت دادن،
(اسم) وظیفه و امری که به عهدۀ شخص است و باید انجام بدهد،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فرهنگ فارسی هوشیار

تکلیف

چیزی را از کسی خواستن که در آن رنج باشد، کسی را در رنج انداختن

فارسی به آلمانی

تکلیف

Betriebszeit (f), Obliegenheit (f), Pflicht (f), Steuer (m)

معادل ابجد

تکلیف مدرسه

849

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری